(آيه 101)- نماز مسافر. در تعقيب آيات گذشته كه در باره «جهاد» و «هجرت» بحث مىكرد در اين آيه به مسأله «نماز مسافر» اشاره كرده، مىفرمايد:
«هنگامى كه مسافرت كنيد مانعى ندارد كه نماز را كوتاه كنيد اگر از خطرات كافران بترسيد، زيرا كافران دشمن آشكار شما هستند» (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً).
البته جاى شك نيست كه نماز مسافر اختصاصى به حالت ترس ندارد.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 444
(آيه 102)- هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با عدهاى از مسلمانان به عزم «مكّه» وارد سرزمين «حديبيه» شدند و جريان به گوش قريش رسيد، خالد بن وليد به سرپرستى يك گروه دويست نفرى براى جلوگيرى از پيشروى مسلمانان به سوى مكّه، در كوههاى نزديك مكّه مستقر شد، هنگام ظهر «بلال» اذان گفت و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا كردند، خالد از مشاهده اين صحنه در فكر فرو رفت و به نفرات خود گفت در موقع نماز عصر بايد از فرصت استفاده كرد و در حال نماز كار مسلمانان را يكسره ساخت در اين هنگام آيه نازل شد و دستور نماز خوف را به مسلمانان داد، و اين خود يكى از نكات اعجاز قرآن است كه قبل از اقدام دشمن، نقشههاى آنها را نقش بر آب كرد.
تفسير:
در تعقيب آيات مربوط به جهاد، اين آيه كيفيت نماز خوف را كه به هنگام جنگ بايد خوانده شود به مسلمانان تعليم مىدهد، آيه خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «هنگامى كه در ميان آنها هستى و براى آنها نماز جماعت بر پا مىدارى بايد مسلمانان به دو گروه تقسيم شوند، نخست عدهاى با حمل اسلحه با تو به نماز بايستند» (وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ).
سپس هنگامى كه اين گروه سجده كردند (و ركعت اول نماز آنها تمام شد، تو در جاى خود توقف مىكنى) و آنها با سرعت ركعت دوم را تمام نموده و به ميدان نبرد باز مىگردند و در برابر دشمن مىايستند و گروه دوم كه نماز نخواندهاند، جاى گروه اول را مىگيرند و با تو نماز مىگزارند» (فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ).
«گروه دوم نيز بايد وسايل دفاعى و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمين نگذارند» (وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ).
اين طرز نماز گزاردن براى اين است كه دشمن شما را غافلگير نكند، «زيرا دشمن همواره در كمين است كه از فرصت استفاده كند و دوست مىدارد كه شما از سلاح و متاع خود غافل شويد و يكباره به شما حملهور شود» (وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 445
تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً)
.
ولى از آنجا كه ممكن است ضرورتهايى پيش بيايد كه حمل سلاح و وسايل دفاعى هر دو با هم به هنگام نماز مشكل باشد، در پايان آيه چنين دستور مىدهد:
«و گناهى بر شما نيست اگر از باران ناراحت باشيد و يا بيمار شويد كه در اين حال سلاح خود را بر زمين بگذاريد» (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ).
«ولى در هر صورت از همراه داشتن وسايل محافظتى و ايمنى (مانند زره و خود و امثال آن) غفلت نكنيد و حتى در حال عذر، حتما آنها را با خود داشته باشيد» كه اگر احيانا دشمن حمله كند بتوانيد تا رسيدن كمك، خود را حفظ كنيد (وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ).
شما اين دستورات را به كار بنديد و مطمئن باشيد پيروزى با شماست «زيرا خداوند براى كافران مجازات خواركنندهاى آماده كرده است» (إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً).
(آيه 103)- اهميت فريضه نماز! به دنبال دستور نماز خوف در آيه قبل و لزوم بپاداشتن نماز حتى در حال جنگ در اين آيه مىفرمايد: «پس از اتمام نماز ياد خدا را فراموش نكنيد، و در حال ايستادن و نشستن و زمانى كه بر پهلو خوابيدهايد به ياد خدا باشيد و از او كمك بجوييد» (فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ).
منظور از ياد خدا در حال قيام و قعود و بر پهلو خوابيدن، ممكن است همان حالات مختلف جنگى كه سربازان گاهى در حال ايستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابيدن، سلاحهاى مختلف جنگى از جمله وسيله تيراندازى را به كار مىبرند، بوده باشد.
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك دستور مهم اسلامى است، كه معنى نماز خواندن در اوقات معين اين نيست كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند.
سپس قرآن مىگويد: دستور نماز خوف يك دستور استثنايى است و «به برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 446
مجرد اين كه حالت خوف زائل گشت، بايد نماز را به همان طرز عادى انجام دهيد» (فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ).
و در پايان سرّ اين همه سفارش و دقت را در باره نماز چنين بيان مىدارد:
«زيرا نماز وظيفه ثابت و معينى براى مؤمنان است» (إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً).
(آيه 104)
شأن نزول:
از ابن عباس چنين نقل شده كه: پس از حوادث دردناك جنگ احد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بر فراز كوه احد رفت و أبو سفيان نيز بر كوه احد قرار گرفت و با لحنى فاتحانه فرياد زد: «اى محمد! يك روز پيروز شديم و روز ديگر شما» يعنى اين پيروزى ما در برابر شكستى كه در بدر داشتيم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مسلمانان فرمود: فورا به او پاسخ گوييد، مسلمانان گفتند: «هرگز وضع ما با شما يكسان نيست، شهيدان ما در بهشتند و كشتگان شما در دوزخ».
ابو سفيان فرياد زد: «لنا العزّى و لا عزّى لكم ما داراى بت بزرگ «عزّى» هستيم و شما نداريد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شما هم در برابر شعار آنها بگوييد: اللّه مولينا و لا مولى لكم سرپرست و تكيه گاه ما خداست و شما سرپرست و تكيه گاهى نداريد.
ابو سفيان كه خود را در مقابل اين شعار زنده اسلامى ناتوان ديد، دست از بت «عزّى» برداشت و به دامن بت «هبل» درآويخت و فرياد زد: اعل هبل! سر بلند باد هبل.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه اين شعار جاهلى را نيز با شعارى نيرومندتر و محكمتر بكوبند و بگويند: اللّه اعلى و اجلّ! خداوند برتر و بالاتر است.
ابو سفيان كه از اين شعارهاى گوناگون خود بهرهاى نگرفت فرياد زد: ميعادگاه ما سرزمين بدر صغرى است.
مسلمانان از ميدان جنگ بازگشتند در حالى كه از حوادث دردناك احد سخت ناراحت بودند در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها هشدار داد كه در تعقيب مشركان كوتاهى نكنند و از اين حوادث دردناك ناراحت نشوند. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 447
اين شأن نزول به ما مىآموزد كه مسلمانان بايد هيچ يك از تاكتيكهاى دشمن را از نظر دور ندارند در برابر منطق دشمنان، منطقهاى نيرومندتر و در برابر سلاحهاى آنها سلاحهاى برتر و گر نه حوادث به نفع دشمن تغيير شكل خواهد داد.
و بنابراين، در عصرى همچون عصر ما بايد به جاى تأسف خوردن در برابر حوادث دردناك و مفاسد وحشتناكى كه مسلمانان را از هر سو احاطه كرده بطور فعالانه دست به كار شوند، در برابر كتابها و مطبوعات ناسالم، كتب و مطبوعات سالم فراهم كنند، و در مقابل وسايل تبليغاتى مجهز دشمنان از مجهزترين وسايل تبليغاتى روز استفاده كنند، و در مقابل طرحها و تزها و دكترينهايى كه مكتبهاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مىدهند طرحهاى جامع اسلامى را به شكل روز در اختيار همگان قرار دهند، تنها با استفاده از اين روش است كه مىتوانند موجوديت خود را حفظ كرده و به صورت يك گروه پيشرو در جهان درآيند.
تفسير:
به دنبال آيات مربوط به جهاد و هجرت، اين آيه براى زنده كردن روح فداكارى در مسلمانان چنين مىگويد: «هرگز از تعقيب دشمن سست نشويد» (وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ).
اشاره به اين كه در مقابل دشمنان سرسخت، روح تهاجم را در خود حفظ كنيد زيرا از نظر روانى اثر فوق العادهاى در كوبيدن روحيه دشمن دارد.
سپس استدلال زنده و روشنى براى اين حكم بيان مىكند و مىگويد: چرا شما سستى به خرج دهيد «در حالى كه اگر شما در جهاد گرفتار درد و رنج مىشويد دشمنان شما نيز از اين ناراحتيها سهمى دارند، با اين تفاوت كه شما اميد به كمك و رحمت وسيع پروردگار عالم داريد و آنها فاقد چنين اميدى هستند» (إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ).
و در پايان براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «فراموش نكنيد كه تمام اين ناراحتيها و رنجها و تلاشها و كوششها و احيانا سستىها و مسامحه كاريهاى شما از ديدگاه علم خدا مخفى نيست» (وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً).
و بنابراين، نتيجه همه آنها را خواهيد ديد.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 448
(آيه 105)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: طايفه بنى ابيرق طايفهاى نسبتا معروف بودند سه برادر از اين طايفه به نام «بشر» و «بشير» و «مبشر» نام داشتند، «بشير» به خانه مسلمانى به نام «رفاعه» دستبرد زد و شمشير و زره و مقدارى از مواد غذايى را به سرقت برد، فرزند برادر او به نام «قتاده» كه از مجاهدان بدر بود جريان را به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد.
برادران سارق وقتى باخبر شدند، يكى از سخنوران قبيله خود را ديدند كه با جمعى به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بروند و با قيافه حق به جانب سارق را تبرئه كنند، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله طبق وظيفه «عمل به ظاهر» شهادت اين جمعيت را پذيرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده كه بيگناه بود از اين جريان بسيار ناراحت شد و به سوى عموى خود بازگشت و جريان را با اظهار تأسف فراوان بيان كرد، عمويش او را دلدارى داد و گفت: نگران مباش خداوند پشتيبان ما است.
اين آيه و آيه بعد نازل شد و اين مرد بيگناه را تبرئه كرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شديد قرار داد.
تفسير:
از خائنان حمايت نكنيد- در اين آيه خداوند نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله توصيه مىكند كه هدف از فرستادن اين كتاب آسمانى اين است كه اصول حق و عدالت در ميان مردم اجرا شود، مىفرمايد: «ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در ميان مردم قضاوت كنى» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ).
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار مىدهد، مىگويد: «هرگز از كسانى مباش كه از خائنان حمايت نمايى» (وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً).
گر چه روى سخن در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است ولى شك نيست كه اين حكم يك حكم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران مىباشد، و به همين دليل چنين خطابى مفهومش اين نيست كه ممكن است چنين كارى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سر بزند!
(آيه 106)- در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «و از پيشگاه خداوند برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 449
طلب آمرزش نما» (وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ).
«زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).
(آيه 107)- به دنبال دستورهاى گذشته در باره عدم حمايت از خائنان، قرآن چنين ادامه مىدهد كه: «هيچ گاه از خائنان و آنها كه به خود خيانت كردند، حمايت نكن» (وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ)
«چرا كه خداوند، خيانت كنندگان گنهكار را دوست نمىدارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً)
.
(آيه 108)- سپس اين گونه خائنان را مورد سرزنش قرار داده، مىگويد:
«آنها شرم دارند كه باطن اعمالشان براى مردم روشن شود ولى از خدا، شرم ندارند!» (يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ)
«خداوندى كه همه جا با آنهاست، و در آن هنگام كه در دل شب، نقشههاى خيانت را طرح مىكنند و سخنانى كه خدا از آن راضى نبود مىگفتند، با آنها بود و به همه اعمال آنها احاطه دارد» (وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً)
.
(آيه 109)- سپس روى سخن را به طايفه شخص سارق كه از او دفاع كردند نموده، مىگويد: «گيرم كه شما در زندگى اين جهان از آنها دفاع كنيد ولى كيست كه در روز قيامت بتواند از آنها دفاع نمايد و يا به عنوان و كيل كارهاى آنها را سامان بخشد، و گرفتاريهاى آنها را برطرف سازد»؟! (ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا)
.
بنابراين دفاع شما از آنها بسيار كماثر است، زيرا در زندگى جاويدان آن هم در برابر خداوند، هيچ گونه مدافعى براى آنها نيست. در حقيقت در سه آيه فوق، نخست به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و همه قاضيان به حق توصيه شده كه كاملا مراقب باشند، افرادى با صحنهسازى و شاهدهاى دروغين حقوق ديگران را پايمال نكنند.
سپس به افراد خيانتكار، و بعد به مدافعان آنها هشدار داده شده كه مراقب نتايج سوء اعمال خود در اين جهان و جهان ديگر باشند.
(آيه 110)- قرآن در تعقيب بحثهاى مربوط به خيانت و تهمت كه در آيات قبل گذشت سه حكم كلى بيان مىكند: برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 450
1- نخست اشاره به اين حقيقت مىكند كه راه توبه، به روى افراد بدكار به هر حال باز است و «كسى كه به خود يا ديگرى ستم كند و بعد حقيقتا پشيمان شود و از خداوند طلب آمرزش كند و در مقام جبران برآيد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت» (وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً)
.
از جمله فوق استفاده مىشود كه توبه حقيقى آنچنان اثر دارد كه انسان در درون جان خود نتيجه آن را مىيابد.
(آيه 111)- دوم: اين آيه توضيح همان حقيقى است كه اجمال آن در آيات قبل بيان شد و آن اين كه: «هر گناهى كه انسان مرتكب مىشود نهايتا و در نتيجه به خود ضرر زده و به زيان خود گام برداشته است» (وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ)
. و به اين ترتيب گناهان اگر چه در ظاهر مختلفند، ولى آثار سوء آن قبل از همه در روح و جان خود شخص ظاهر مىشود.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند هم عالم است و از اعمال بندگان باخبر، و هم حكيم است» و هر كس را طبق استحقاق خود مجازات مىكند (وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً)
.
(آيه 112)- سوم: در اين آيه اشاره به اهميت گناه تهمت زدن نسبت به افراد بيگناه كرده، مىفرمايد: «هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود و آن را به گردن بيگناهى بيفكند، بهتان و گناه آشكارى انجام داده است» (وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً)
.
جنايت تهمت-
تهمت زدن به بيگناه از زشتترين كارهايى است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است.
از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «كسى كه به مرد يا زن با ايمان تهمت بزند و يا در باره او چيزى بگويد كه در او نيست، خداوند در روز قيامت او را بر تلّى از آتش قرار مىدهد تا از مسؤوليت آنچه گفته است در آيد».
در حقيقت رواج اين كار ناجوانمردانه در يك محيط، سبب به هم ريختن نظام و عدالت اجتماعى و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بيگناه و تبرئه گنهكار برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 451
و از ميان رفتن اعتماد عمومى مىشود.
(آيه 113)- اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از حادثه بنى ابيرق است كه در چند آيه قبل تحت عنوان شأن نزول به آن اشاره شد، آيه چنين مىگويد: «اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان يا مانند آنها تصميم داشتند تو را از مسير حق و عدالت، منحرف سازند، ولى لطف الهى شامل حال تو شد و تو را حفظ كرد» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ)
.
آنها مىخواستند با متهم ساختن يك فرد بيگناه و سپس كشيدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اين ماجرا، هم ضربهاى به شخصيت اجتماعى و معنوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بزنند و هم اغراض سوء خود را در باره يك مسلمان بيگناه عملى سازند، ولى خداوندى كه حافظ پيامبر خويش است، نقشههاى آنها را نقش بر آب كرد! سپس قرآن مىگويد: «اينها فقط خود را گمراه مىكنند و هيچ گونه زيان به تو نمىرسانند» (وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ)
.
سر انجام علت مصونيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از گمراهى و خطا و گناه، چنين بيان مىكند كه «خدا، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت» (وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ)
.
و در پايان آيه مىفرمايد: «فضل خداوند بر تو بسيار بزرگ بوده است» (وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً)
.
در جمله فوق يكى از دلايل اساسى مسأله عصمت بطور اجمال آمده است و آن اين كه خداوند علوم و دانشهايى به پيامبر آموخته كه در پرتو آن در برابر گناه و خطا بيمه مىشود، زيرا علم و دانش (در مرحله نهايى) موجب عصمت است.
(آيه 114)- سخنان در گوشى! در آيات گذشته اشارهاى به جلسات مخفيانه شبانه و شيطنت آميز بعضى از منافقان يا مانند آنها شده بود، در اين آيه بطور مشروحتر از آن تحت عنوان نجوى بحث مىشود.
«نجوى» تنها به معنى سخنان در گوشى نيست، بلكه هر گونه جلسات سرّى و مخفيانه را نيز شامل مىشود. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 452
آيه مىگويد: «در غالب جلسات محرمانه و مخفيانه آنها كه بر اساس نقشههاى شيطنت آميز بنا شده خير و سودى نيست» (لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ).
سپس براى اين كه گمان نشود هر گونه نجوى و سخن در گوشى يا جلسات سرّى مذموم و ممنوع است، چند مورد را به صورت استثناء در ذيل آيه ذكر كرده مىفرمايد: «مگر اين كه كسى در نجواى خود، توصيه به صدقه و كمك به ديگران، يا انجام كار نيك، و يا اصلاح در ميان مردم مىنمايد» (إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ).
و اين گونه نجوىها اگر به خاطر تظاهر و رياكارى نباشد بلكه منظور از آن كسب رضاى پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود، آيه مىگويد: «و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند، پاداش بزرگى به او خواهيم داد» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً).
اصولا نجوى و سخنان در گوشى و تشكيل جلسات سرّى در قرآن به عنوان يك عمل شيطانى معرفى شده است. در آيه 10 سوره مجادله مىفرمايد: إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ نجوى از شيطان است.
اساسا نجوى اگر در حضور جمعيت انجام پذيرد سوء ظن افراد را برمىانگيزد، و گاهى حتى در ميان دوستان ايجاد بدبينى مىكند، به همين دليل بهتر است كه جز در موارد ضرورت از اين موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نيز همين است.
(آيه 115)
شأن نزول:
در شأن نزول آيات سابق گفتيم كه بشير بن ابيرق، پس از سرقت از مسلمانى، شخص بيگناهى را متهم ساخت و با صحنهسازى در حضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله خود را تبرئه كرد ولى با نزول آيات گذشته رسوا شد، و به دنبال آن رسوايى به جاى اين كه توبه كند، راه كفر را پيش گرفت و رسما از زمره مسلمانان خارج گرديد، آيه نازل شد و ضمن اشاره به اين موضوع، يك حكم كلى و عمومى را بيان ساخت.
تفسير:
هنگامى كه انسان مرتكب خلافى مىشود، پس از آگاهى دو راه در برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 453
پيش دارد، راه بازگشت و توبه كه اثر آن در شستشوى گناه در چند آيه پيش بيان گرديد راه ديگر، راه لجاجت و عناد است كه به نتيجه شوم آن در اين آيه اشاره شده مىفرمايد: «كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت و عناد در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آيد و راهى جز راه مؤمنان انتخاب نمايد، ما او را به همان راه كه مىرود مىكشانيم و در قيامت به دوزخ مىفرستيم و چه جايگاه بدى در انتظار اوست» (وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً).
(آيه 116)- شرك گناه نابخشودنى! در اينجا بار ديگر به دنبال بحثهاى مربوط به منافقان و مرتدّان يعنى كسانى كه بعد از قبول اسلام به سوى كفر باز مىگردند، اشاره به اهميت گناه شرك مىكند كه گناهى است غير قابل عفو و بخشش و هيچ گناهى بالاتر از آن متصور نيست، نخست مىفرمايد: «خداوند شرك به او را نمىآمرزد (ولى) كمتر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بيند) مىآمرزد» (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ).
اين مضمون در آيه 48 همين سوره گذشت، منتها ذيل دو آيه با هم تفاوت مختصرى دارد، در اينجا مىفرمايد: «هر كس براى خدا شريكى قائل شود در گمراهى دورى گرفتار شده» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً).
ولى در گذشته فرمود: وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِيماً: «كسى كه براى خدا شريك قائل شود دروغ و افتراى بزرگى زده است».
در حقيقت در آنجا اشاره به مفسده بزرگ شرك از جنبه الهى و شناسايى خدا شده و در اينجا زيانهاى غير قابل جبران آن براى خود مردم بيان گرديده است.
(آيه 117)- نقشههاى شيطان! اين آيه توضيحى است براى حال مشركان، كه در آيه قبل به سرنوشت شوم آنها اشاره شد و در حقيقت علت گمراهى شديد آنها را بيان مىكند و مىگويد: آنها به قدرى كوتاه فكرند كه خالق و آفريدگار جهان پهناور هستى را رها كرده و در برابر موجوداتى سر تعظيم فرود مىآورند كه كمترين اثر مثبتى ندارند و «آنچه غير از خدا مىخوانند، فقط بتهايى است (بىروح)، كه برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 454
هيچ اثرى ندارد و (يا) شيطان سركش و ويرانگر است» (إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيداً).
قابل توجه اين كه: معبودهاى مشركان در اين آيه منحصر به دو چيز شناخته شده «اناث» و «شيطان مريد».
«اناث» جمع «انثى» به معنى موجود نرم و قابل انعطاف است.
يعنى آنها معبودهايى را مىپرستيدند كه مخلوق ضعيفى بيش نبودند و به آسانى در دست آدمى به هر شكل درمىآمدند، تمام وجودشان تأثر و «انعطاف پذيرى» و تسليم در برابر حوادث بود، و به عبارت روشنتر، موجودهايى كه هيچ گونه اراده و اختيارى از خود نداشتند و سر چشمه سود و زيان نبودند.
اما «شيطان مريد» يعنى شيطانى كه تمام صفات فضيلت از شاخسار وجودش فرو ريخته و چيزى از نقاط قوت در او باقى نمانده است.
(آيه 118)- سپس در آيات بعد اشاره به صفات شيطان و اهداف او و عداوت خاصى كه با فرزندان آدم دارد كرده و قسمتهاى مختلفى از برنامههاى او را شرح مىدهد و قبل از هر چيز مىفرمايد: «خداوند او را از رحمت خويش دور ساخته» (لَعَنَهُ اللَّهُ). و در حقيقت ريشه تمام بدبختيها و ويرانگريهاى او همين دورى از رحمت خداست كه بر اثر كبر و نخوت دامنش را گرفت.
سپس مىفرمايد: شيطان سوگند ياد كرده كه چند برنامه را اجرا كند:
1- «و گفت: از بندگان تو نصيب معينى خواهم گرفت» (وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً).
او مىداند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا را ندارد، و تنها افراد هوسباز و ضعيف الايمان و ضعيف الاراده هستند كه در برابر او تسليم مىشوند.
(آيه 119)- دوم: «آنها را گمراه مىكنم» (وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ).
3- «با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم مىسازم» (وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ).
4- آنها را به اعمال خرافى دعوت مىكنم، از جمله «فرمان مىدهم كه گوشهاى چهارپايان را بشكافند و يا قطع كنند» (وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 455
و اين اشاره به يكى از اعمال زشت جاهلى است كه در ميان بتپرستان رايج بود كه گوش بعضى از چهار پايان را مىشكافتند و يا به كلى قطع مىكردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مىدانستند و هيچ گونه از آن استفاده نمىنمودند.
5- «آنها را وادار مىسازم كه آفرينش پاك خدايى را تغيير دهند» (وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ). و اين ضرر غير قابل جبرانى است كه شيطان بر پايه سعادت انسان مىزند.
اين جمله اشاره به آن است كه خداوند در نهاد اولى انسان توحيد و يكتاپرستى و هر گونه صفت و خوى پسنديدهاى را قرار داده است ولى وسوسههاى شيطانى و هوى و هوسها انسان را از اين مسير صحيح منحرف مىسازد و به بيراههها مىكشاند.
و در پايان يك اصل كلى را بيان كرده، مىفرمايد: «هر كس شيطان را به جاى خداوند به عنوان ولىّ و سرپرست خود انتخاب كند زيان آشكارى كرده» (وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً).
(آيه 120)- در اين آيه چند نكته كه به منزله دليل براى مطلب سابق است بيان شده: «شيطان پيوسته به آنها وعدههاى دروغين مىدهد، و به آرزوهاى دورو دراز سرگرم مىكند ولى جز فريب و خدعه، كارى براى آنها انجام نمىدهد» (يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً).
(آيه 121)- در اين آيه، سرنوشت نهايى پيروان شيطان چنين بيان شده:
«آنها جايگاهشان دوزخ است و هيچ راه فرارى از آن ندارند» (أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً).
(آيه 122)- در آيات گذشته چنين خوانديم: كسانى كه شيطان را ولىّ خود انتخاب كنند، در زيان آشكارى هستند، شيطان به آنها وعده دروغين مىدهد و با آرزوها سرگرم مىسازد، و وعده شيطان جز فريب و مكر نيست، در برابر آنها در اين آيه سر انجام كار افراد با ايمان را بيان كرده، مىفرمايد: «و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودى در باغهايى از بهشت وارد مىشوند كه نهرها از برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 456
زير درختان آن مىگذرد» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ). اين نعمت همانند نعمتهاى اين دنيا زود گذر و ناپايدار نيست، بلكه «مؤمنان براى هميشه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها أَبَداً). اين وعده همانند وعدههاى دروغين شيطان نيست، بلكه «وعدهاى است حقيقى و از ناحيه خدا» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا). بديهى است «هيچ كس نمىتواند صادقتر از خدا وعدهها و سخنانش باشد» (وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا). زيرا تخلّف از وعده، يا به خاطر ناتوانى است، يا جهل و نياز، كه تمام اينها از ساحت مقدّس او دور است.
(آيه 123)
شأن نزول:
نقل شده كه: مسلمانان و اهل كتاب هر كدام بر ديگرى افتخار مىكردند، اهل كتاب مىگفتند: پيامبر ما قبل از پيامبر شما بوده است، كتاب ما از كتاب شما سابقهدارتر است، و مسلمانان مىگفتند: پيامبر ما خاتم پيامبران است، و كتابش آخرين و كاملترين كتب آسمانى است، بنابراين ما بر شما امتياز داريم، اين آيه و آيه بعد نازل شد و بر اين ادعاها قلم بطلان كشيد، و ارزش هر كس را به اعمالش معرفى كرد.
تفسير:
امتيازات واقعى و دروغين- در اين آيه و آيه بعد يكى از اساسىترين پايههاى اسلام بيان شده است، كه ارزش وجودى اشخاص و پاداش و كيفر آنها هيچ گونه ربطى به ادعاها و آرزوهاى آنها ندارد، بلكه تنها بستگى به عمل و ايمان دارد، اين اصلى است ثابت و سنتى تغيير ناپذير، و قانونى است كه تمام ملتها در برابر آن يكسانند لذا نخست مىفرمايد: «فضيلت و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست» (لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ).
سپس اضافه مىكند: «هر كس عمل بدى انجام دهد كيفر خود را در برابر آن خواهد گرفت و هيچ كس را جز خدا ولى و ياور خويش نمىيابد» (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
(آيه 124)- «و هم چنين كسانى كه عمل صالح به جا آورند و با ايمان باشند اعم از مرد و زن آنها وارد بهشت خواهند شد و كمترين ستمى به آنها نمىشود» (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 457
يُظْلَمُونَ نَقِيراً)
.
و به اين ترتيب قرآن به تعبير ساده معمولى به اصطلاح «آب پاك» به روى دست همه ريخته است و وابستگيهاى ادعايى و خيالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به يك مذهب به تنهايى بىفايده مىشمرد، و اساس را ايمان به مبانى آن مكتب و عمل به برنامههاى آن معرفى مىكند.
(آيه 125)- در آيه قبل، سخن از تأثير ايمان و عمل بود و اين كه انتساب به هيچ مذهب و آيينى، به تنهايى اثرى ندارد، در عين حال در اين آيه براى اين كه سوء تفاهمى از بحث گذشته پيدا نشود، برترى آيين اسلام را بر تمام آيينها به اين تعبير بيان كرده است: «چه آيينى بهتر است از آيين كسى كه با تمام وجود خود، در برابر خدا تسليم شده، و دست از نيكوكارى برنمىدارد و پيرو آيين پاك خالص ابراهيم است» (وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً).
در اين آيه سه چيز مقياس بهترين آيين شمرده شده:
نخست تسليم مطلق در برابر خدا «اسلم وجهه للّه»، ديگرى نيكوكارى «و هو محسن» منظور از نيكوكارى در اينجا هر گونه نيكى با قلب و زبان و عمل است.
و ديگرى پيروى از آيين پاك ابراهيم است «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً».
در پايان آيه دليل تكيه كردن روى آيين ابراهيم را چنين بيان مىكند كه «خداوند ابراهيم را به عنوان خليل و دوست خود انتخاب كرد» (وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا).
(آيه 126)- در اين آيه اشاره به مالكيت مطلقه پروردگار و احاطه او به همه اشياء مىكند و مىفرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است ملك خداست، زيرا خداوند به همه چيز احاطه دارد» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطاً).
اشاره به اين كه اگر خداوند ابراهيم را دوست خود انتخاب كرد نه به خاطر نياز به او بود، زيرا خدا از همگان بىنياز است بلكه به خاطر سجايا و صفات برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 458
فوق العاده و برجسته ابراهيم بود.
(آيه 127)- باز هم حقوق زنان! اين آيه به پارهاى از سؤالات و پرسشهايى كه در باره زنان (مخصوصا دختران يتيم) از طرف مردم مىشده است پاسخ مىگويد، مىفرمايد: «اى پيامبر! از تو در باره احكام مربوط به حقوق زنان، سؤالاتى مىكنند بگو: خداوند در اين زمينه به شما فتوا و پاسخ مىدهد» (وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ).
سپس اضافه مىكند: «و آنچه در قرآن مجيد در باره دختران يتيمى كه حقوقشان را نمىدهيد و مىخواهيد با آنها ازدواج كنيد، به قسمتى ديگر از سؤالات شما پاسخ مىدهد» و زشتى اين عمل ظالمانه را آشكار مىسازد (وَ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ فِي يَتامَى النِّساءِ اللَّاتِي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ).
سپس در باره پسران صغير كه طبق رسم جاهليت از ارث ممنوع بودند توصيه كرده و مىفرمايد: «خداوند به شما توصيه مىكند كه حقوق كودكان ضعيف را رعايت كنيد» (وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدانِ).
بار ديگر در باره حقوق يتيمان بطور كلى تأكيد كرده و مىگويد: «و خدا به شما توصيه مىكند كه در مورد يتيمان به عدالت رفتار كنيد» (وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى بِالْقِسْطِ).
و در پايان به اين مسأله توجه مىدهد كه «هر گونه عمل نيكى (مخصوصا در باره يتيمان و افراد ضعيف) از شما سر زند از ديدگاه علم خداوند مخفى نمىماند» و پاداش مناسب آن را خواهيد يافت (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَلِيماً).
(آيه 128)
شأن نزول:
نقل شده كه: رافع بن خديج دو همسر داشت يكى مسن و ديگرى جوان (بر اثر اختلافى) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عدّه، تمام نشده بود به او گفت: اگر مايل باشى با تو آشتى مىكنم، ولى بايد اگر همسر ديگرم را بر تو مقدم داشتم صبر كنى و اگر مايل باشى صبر مىكنم مدت عدّه تمام شود و از هم جدا شويم، زن پيشنهاد اول را قبول كرد و با هم آشتى كردند.
آيه شريفه نازل شد و حكم اين كار را بيان داشت.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 459
تفسير:
صلح بهتر است! در آيه 34 و 35 همين سوره احكام مربوط به نشوز زن بيان شده بود، ولى در اينجا اشارهاى به مسأله نشوز مرد كرده و مىفرمايد:
«هر گاه زنى احساس كند كه شوهرش بناى سركشى و اعراض دارد، مانعى ندارد كه براى حفظ حريم زوجيت، از پارهاى از حقوق خود صرف نظر كند، و با هم صلح نمايند» (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً).
سپس براى تأكيد موضوع مىفرمايد: «به هر حال صلح كردن بهتر است» (وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ).
اين جمله كوتاه و پرمعنى گر چه در مورد اختلافات خانوادگى در آيه فوق ذكر شده ولى بديهى است يك قانون كلى و عمومى و همگانى را بيان مىكند كه در همه جا اصل نخستين، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و كشمكش و جدايى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنايى نبايد به آن متوسل شد! و به دنبال آن اشاره به سر چشمه بسيارى از نزاعها و عدم گذشتها كرده مىفرمايد: «مردم ذاتا و طبق غريزه حبّ ذات، در امواج بخل قرار دارند» (وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ). و هر كسى سعى مىكند تمام حقوق خود را بىكم و كاست دريافت دارد، و همين سر چشمه نزاعها و كشمكشهاست.
بنابراين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند كه سر چشمه بسيارى از اختلافات بخل است، سپس در اصلاح خود بكوشند و گذشت پيشه كنند، نه تنها ريشه اختلافات خانوادگى از بين مىرود، بلكه بسيارى از كشمكشهاى اجتماعى نيز پايان مىگيرد.
ولى در عين حال براى اين كه مردان از حكم فوق سوء استفاده نكنند، در پايان آيه روى سخن را به آنها كرده و توصيه به نيكوكارى و پرهيزكارى نموده و به آنان گوشزد مىكند كه «اگر مراقب اعمال و كارهاى خود باشيد و از مسير حق و عدالت منحرف نشويد، خداوند از همه اعمال شما آگاه است» و پاداش شايسته برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 460
به شما خواهد داد (وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
(آيه 129)- عدالت شرط تعدّد همسر! از جملهاى كه در پايان آيه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوى و پرهيزكارى داده شده بود، يك نوع تهديد در مورد شوهران استفاده مىشود، كه آنها بايد مراقب باشند كمترين انحرافى از مسير عدالت در مورد همسران خود پيدا نكنند، اينجاست كه اين توهّم پيش مىآيد كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكان پذير نيست، بنابراين در برابر همسران متعدد چه بايد كرد؟
اين آيه به اين سؤال پاسخ مىگويد كه «عدالت از نظر محبت، در ميان همسران امكان پذير نيست، هر چند در اين زمينه كوشش شود» (وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ).
در عين حال براى اين كه مردان از اين حكم، سوء استفاده نكنند به دنبال اين جمله مىفرمايد: «اكنون كه نمىتوانيد مساوات كامل را از نظر محبت، ميان همسران خود، رعايت كنيد لااقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يكى از آنان نسازيد، كه ديگرى به صورت بلاتكليف درآيد و حقوق او نيز عملا ضايع شود» (فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ).
و در پايان آيه به كسانى كه پيش از نزول اين حكم، در رعايت عدالت ميان همسران خود كوتاهى كردهاند هشدار مىدهد كه «اگر راه اصلاح و تقوا پيش گيريد و گذشته را جبران كنيد خداوند شما را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد» (وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).
(آيه 130)- سپس در اين آيه اشاره به اين حقيقت مىكند: اگر ادامه همسرى براى طرفين طاقتفرساست، و جهاتى پيش آمده كه افق زندگى براى آنها تيره و تار است و به هيچ وجه اصلاح پذير نيست، آنها مجبور نيستند چنان ازدواجى را ادامه دهند، و تا پايان عمر با تلخ كامى در چنين زندگى خانوادگى زندانى باشند بلكه مىتوانند از هم جدا شوند و در اين موقع بايد شجاعانه تصميم بگيرند و از آينده وحشت نكنند، زيرا «اگر با چنين شرايطى از هم جدا شوند خداوند بزرگ هر دو را با برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 461
فضل و رحمت خود بىنياز خواهد كرد و اميد است همسران بهتر و زندگانى روشنترى در انتظار آنها باشد» (وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ). «زيرا خداوند فضل و رحمت وسيع آميخته با حكمت دارد» (وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكِيماً).
(آيه 131)- در آيه قبل به اين حقيقت اشاره شد كه اگر ضرورتى ايجاب كند كه دو همسر از هم جدا شوند، و چارهاى از آن نباشد، اقدام بر اين كار بىمانع است و از آينده نترسند، زيرا خداوند آنها را از فضل و كرم خود بىنياز خواهد كرد، در اين آيه اضافه مىكند: ما قدرت بىنياز نمودن آنها را داريم زيرا «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خداست» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
كسى كه چنين ملك بىانتها و قدرت بىپايان دارد از بىنياز ساختن بندگان خود عاجز نخواهد بود، سپس براى تأكيد در باره پرهيزكارى در اين مورد و هر مورد ديگر، مىفرمايد: «به يهود و نصارا و كسانى كه قبل از شما داراى كتاب آسمانى بودند و همچنين به شما، سفارش كردهايم كه پرهيزكارى را پيشه كنيد» (وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ).
بعد روى سخن را به مسلمانان كرده، مىگويد: اجراى دستور تقوا به سود خود شماست، و خدا نيازى به آن ندارد «و اگر سرپيچى كنيد و راه طغيان و نافرمانى پيش گيريد، زيانى به خدا نمىرسد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، و او بىنياز و در خور ستايش است» (وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيداً).
(آيه 132)- در اين آيه براى سومين بار، روى اين جمله تكيه مىكند كه:
«آنچه در آسمانها و آن
نظرات شما عزیزان: